زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه
 

مالک بن هبیره سکونی





مالک بن هبیره سکونی، از سران قبیله کنده، صحابی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و یکی از فرماندهان و کارگزاران معاویه بود که در جنگ صفین حضور داشت. معاویه او را به ولایت حمص گمارد و سپس در سال ۴۷ ق پس از مرگ عبدالرحمان بن خالد بن ولید، فرماندهی نیروهای جنگ تابستانی را به وی واگذارد. او سرانجام به سال ۶۵ قمری درگذشت.
[۲] ابوعمر کندی، محمد بن یوسف، الولاة و القضاة، ص۴۲.



۱ - اصل و نسب



مالک بن هبیره بن خالد بن مسلم بن الحارث بن المخنف بن مالک بن الحارث بن بکر بن ثعلبه بن السکونی از رؤسای کنده در زمان امویان است. وی از اهالی شام بود؛ اما برخی مورخین او را مصری می‌دانستند. مالک، فرمانده سپاه معاویة بن ابی‌سفیان در حملات به سرزمین روم بود و از سوی معاویه والی حمص شد. مالک فعالیت‌های سیاسی متعددی داشته است.
اسم کامل وی، مالک بن هبیره بن خالد بن مسلم بن الحارث بن المخنف بن مالک بن الحارث بن بکر بن ثعلبه بن السکون السکونی است.مشهور به کندی و ابوسعید است.
وی از رؤسای کنده
[۹] زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۶۷، بیروت، دارالعلم للعالمین، چاپ دوم، ۱۹۸۹.
در زمان امویان بوده است و از عالمان عصر خویش محسوب می‌گردید. او از اهالی شام بود؛ اما برخی مورخین او را مصری نیز معرفی کرده‌اند.

۲ - صحابه پیامبر



مالک بن هبیره اندکی نیز افتخار مصاحبت با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) را داشته است و یک روایت معروف به جنازه را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) نقل کرده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) فرمودند: «هرگاه سه صف برای نمازگزاران بر مرده‌ایی بر پا شود، بهشت بر او واجب می‌شود».

۳ - فرمانده و کارگزار معاویه



مالک بن هبیره فرمانده سپاه معاویة بن ابی‌سفیان در حملات به سرزمین روم بود و در جنگ صفین نیز همراه و از یاران معاویه بوده است.
[۱۵] زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۶۷، بیروت، دارالعلم للعالمین، چاپ دوم، ۱۹۸۹.
او از طرف معاویه به ولایت حمص منصوب شد.

۴ - فعالیت‌های سیاسی



فعالیت‌های سیاسی مالک بن هبیره، عبارت‌اند از:

۴.۱ - بیعت با معاویه


نصر گوید: در حدیث عثمان بن عبیدالله جرجانی در مورد بیعت کردن مردم با معاویه بیان شده است، بیعت با معاویه در مراحل گوناگون انجام گرفت. به گونه‌ای که مردم با معاویه به شرط این‌که مراعات کتاب خدا را بکند و ملزم به رعایت روش و سنت پیامبر باشد، با او بیعت کردند. مالک بن هبیره در روزی که همگان بیعت کردند حضور نیافت و در روزی که خواص بیعت کردند، او نیز حضور پیدا کرد و بدین صورت با معاویة بن ابی‌سفیان بیعت کرد، او به خطبه ایستاد و گفت: «ای امیرمؤمنان، (رسوم) این کشور را ناقص و گسسته کردی و مردم را تباه ساختی و زبان‌زد سفیهان نمودی. عرب ما را زنده به کردار می‌داند نه زنده به گفتار و ما با کارهای بزرگ و گران خود گفتار به اندک آریم، پس دستت را پیش آر تا با تو، بر آن‌چه که دوست داریم و دوست نداریم بیعت کنیم». نخستین عربی که با او بدین‌گونه بیعت کرد، مالک بن هبیره بود.

۴.۲ - ریاست قبیله کنده


روزی معاویة بن ابی‌سفیان با مالک بن هبیره ملاقات کرد و از وی پرسید که بزرگ و آقای قوم شما چه کسی است؟ مالک در جواب گفت: ‌ای امیرالمؤمنین! هرکس را که شما او را بزرگ و آقا معرفی و معین کنی. معاویه گفت که پس تو سید و آقای قومت باش؛ به شرط این‌که به پیش من بیایی و اگر کاری از تو خواستم آن را انجام دهی و همیشه با روی گشاده مرا ملاقات کنی. مالک نیز قبول کرد و پس از آن در دورۀ اموی رئیس قبیلۀ کنده شد.
[۲۱] زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۶۷، بیروت، دارالعلم للعالمین، چاپ دوم، ۱۹۸۹.


۴.۳ - شفاعت حجر بن عدی


حجر بن عدی، یکی از یاران باوفای حضرت علی (علیه‌السلام) بود.
زمانی که زیاد به حکومت مکه منصوب شد، برای مردم کوفه سخنرانی کرد، بر عثمان رحمت فرستاد و امام علی (علیه‌السلام) را لعنت کرد. زمانی که حجر بن عدی سخنان او را شنید، گفت: خدا شما را گمراه کرده است، من شهادت می‌دهم آن‌که را که شما او را نکوهشش می‌کنید، از هرکس دیگر به ستایش سزاوارتر است. زیاد به بصره بازگشت و عمرو بن حریث را از جانب خود به حکومت کوفه فرستاد.
زمانی که زیاد در بصره بود، به او خبر دادند که شیعیان علی (علیه‌السلام)، گرد حجر را گرفته‌اند و مجمعی تشکیل داده‌اند، آشکارا معاویه را لعنت می‌کنند و از او اظهار برائت می‌کنند، و بر عمرو بن حریث سنگ زده‌اند. زیاد به سمت کوفه بازگشت و برای مردم سخنرانی کرد و همۀ مردم را تهدید کرد و گفت: اگر من نتوانم کوفه را از حجر نگه دارم و او را عبرت دیگران سازم، هیچ نیستم. سپس دستور داد که حجر و یارانش را دستگیر کنند و سپس آنان را به نزد معاویه فرستاد.
مالک بن هبیره سکونی به شفاعت حجر برخاست. معاویه شفاعت او را نپذیرفت. مالک خشمگین شد و از دارالحکومه خارج شد و در خانه خود نشست.
پس از مدتی معاویه یکصد هزار درهم برای او فرستاد و پیغام داد که امیرمؤمنان شفاعت تو را درباره عموزاده‌ات نپذیرفت، به سبب رأفت بر تو و یارانت که بیم داشت جنگ دیگری راه بیندازند، اگر حجر بن عدی مانده بود، بیم داشتم تو و یارانت ناچار شوید به مقابله وی روید و مسلمانان به بلیه‌ای بزرگ‌تر از کشته شدن حجر دچار شوند. مالک پول را پذیرفت و دلش خوش شد و فردای آن روز با جمع قوم خویش پیش معاویه آمد و از او راضی شد.
[۲۷] یعقوبی، احمد ابن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۲، بیروت، دارصادر، بی‌تا.


۴.۴ - کشتن ابن حذیفه


در کتاب الکامل فی التاریخ آمده است که عمرو عاص و محمد بن حذیفه هر دو بر این پیمان بستند که با هم‌دیگر ملاقات کنند؛ به گونه‌ای که هیچ کدامشان را با خود سپاه نیاورد و وعده ملاقات را در عریش (محلی معروف) قرار دادند. عمرو خبر ملاقات و پیمان را به معاویه داد. چون وقت معین وعده فرا رسید، هر دو سوی یک‌دیگر رفتند و با هر یکی صد تن از اتباع بودند؛ ولی عمرو لشکری آراسته پشت سر گذاشت. چون به محل عریش رسیدند لشکر عمرو شتاب کرد و به آن محل رسید. محمد دانست که عمرو خدعه و خیانت کرده. محمد ناگزیر داخل یک قصر در عریش شده، در آن‌جا تحصن نمود. عمرو هم به محاصره او شتاب کرد و منجنیق را بر آن قصر بست تا این‌که او را گرفتار کرد و نزد معاویه فرستاد. معاویه هم او را به زندان سپرد، دختر قرظه زن معاویه دختر عمه محمد بن ابی‌حذیفه بود. مادرش فاطمه دختر عتبة. آن زن طعام می‌پخت و نزد پسر عم زندانی خود می‌فرستاد. روزی چند سوهان میان طعام نهفت و فرستاد. محمد زنجیرها را با سوهان‌ها برید و از آن‌جا گریخت. مدتی در یک غار پنهان و بعد گرفتار و به قتل رسید. خدا داناتر است. گفته شده او در زندان ماند تا حجر بن عدی کشته شد. از آن‌جا گریخت و مالک بن هبیره سکونی او را دنبال کرد. گرفت و به انتقام حجر بن عدی کشت؛ زیرا مالک نزد معاویه شفاعت حجر را کرده بود و معاویه نپذیرفت. مالک، محمد بن حذیفه را کشت؛ زیرا او از بنی‌امیه بود به انتقام حجر که از قوم مالک بود.
[۲۸] ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۲۶، ترجمۀ ابوالقاسم حالت، عباس خلیلی، تهران، مؤسسۀ مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱.


۴.۵ - نبرد با رومیان


رخدادهای جنگ با رومیان در سال‌های ۴۶، ۴۸ و ۴۹ چنین است:

۴.۵.۱ - سال ۴۶ هجری


در سال ۴۶، عبدالرحمان بن خالد و به روایتی مالک بن هبیره سکونی یا مالک بن عبدالله، وارد سرزمین روم شد.

۴.۵.۲ - سال ۴۷ هجری


در سال ۴۷، مالک بن هبیرة در روم و عبدالرحمان قینی در انطاکیه زمستان را به سر آوردند.

۴.۵.۳ - سال ۴۸ هجری


در سال ۴۸، باز عبدالرحمان قینی در انطاکیه بود و در تابستان عبدالله بن قیس فزاری به روم لشکر برد، و مالک بن هبیرة سکونی در دریا جنگید و عقبة بن عامر جهنی از راه دریا با مردم مصر وارد نبرد شد.

۴.۵.۴ - سال ۴۹ هجری


در سال ۴۹، مالک بن هبیره زمستان را در روم گذراند و در تابستان عبدالله بن کرز بجلی به روم لشکر آورد و نیز غزوه یزید بن شجرة رهاوی در دریا با مردم شام و عقبة بن نافع با مصریان در این سال بود.

۵ - وفات



مالک بن هبیره در سال ۶۴ زمانی که با مروان بیعت کرد، همراه او به مصر رفت و تا آخر عمر پیش او بود تا این‌که در سال ۶۵ در زمان مروان از دنیا رفت.

۶ - پانویس


 
۱. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۵، ص۲۶۷.    
۲. ابوعمر کندی، محمد بن یوسف، الولاة و القضاة، ص۴۲.
۳. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۱.    
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۷۳.    
۵. ابن‌اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۲۹۶.    
۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۲۴.    
۷. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۱۳۶۱.    
۸. عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵.    
۹. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۶۷، بیروت، دارالعلم للعالمین، چاپ دوم، ۱۹۸۹.
۱۰. بلاذری، احمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۵، ص۱۶، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷.    
۱۱. ابن عبدالبر، ابوعمر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۱۳۶۱، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲.    
۱۲. بصری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۹۴، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰.    
۱۳. بصری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۹۴، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰.    
۱۴. ابن عبدالبر، ابوعمر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۱۳۶۱ ۱۳۶۲، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲.    
۱۵. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۶۷، بیروت، دارالعلم للعالمین، چاپ دوم، ۱۹۸۹.
۱۶. عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵.    
۱۷. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۸۰، قاهره، موسسۀ العربیه الحدیثه، چاپ دوم، ۱۳۸۲.    
۱۸. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۸۰، قاهره، موسسۀ العربیه الحدیثه، چاپ دوم، ۱۳۸۲.    
۱۹. بلاذری، احمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۵، ص۱۶، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷.    
۲۰. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۸۰، قاهره، موسسۀ العربیه الحدیثه، چاپ دوم، ۱۳۸۲.    
۲۱. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۶۷، بیروت، دارالعلم للعالمین، چاپ دوم، ۱۹۸۹.
۲۲. خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۲، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸.    
۲۳. خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۲، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸.    
۲۴. خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۲، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸.    
۲۵. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۶، بیروت، دار صادر دار بیروت، ۱۳۸۵.    
۲۶. بلاذری، احمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۲، ص۴۰۸، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷.    
۲۷. یعقوبی، احمد ابن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۲، بیروت، دارصادر، بی‌تا.
۲۸. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۲۶، ترجمۀ ابوالقاسم حالت، عباس خلیلی، تهران، مؤسسۀ مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱.
۲۹. جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۲۰، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲.    
۳۰. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۵۳، بیروت، دار صادر دار بیروت، ۱۳۸۵.    
۳۱. یعقوبی، احمد ابن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۰، بیروت، دارصادر، بی‌تا.    
۳۲. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۵۵، بیروت، دار صادر دار بیروت، ۱۳۸۵.    
۳۳. خیاط، ابوعمرو، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۱۵۷، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵.    
۳۴. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۵۷، بیروت، دار صادر دار بیروت، ۱۳۸۵.    
۳۵. طبری، ابوجعفر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۱، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۳۶. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۹، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳.    
۳۷. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۱، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳.    


۷ - منبع


سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مالک بن هبیره»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۹.    
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۲۱۸.





آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.